بازخوانی حزب جمهوری اسلامی

این وبلاگ به جهت بازخوانی فعالیت های تاریخی حزب جمهوری اسلامی از بهمن ماه 1357 تا خرداد 1366 راه اندازی شده است و امید است در آینده نزدیک با تامین اعتبارات لازم تبدیل به سایت مجهز و قابل استفاده برای علاقمندان به مباحث تاریخی گردد.
برای ارتباط با مسئول وبلاگ می توانید با ایمیل sm.dezfouli@gmail.com در ارتباط باشید.

بایگانی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید مهدی دزفولی» ثبت شده است

حزب جمهوری اسلامی معبد شهید بهشتی بود

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۸ ب.ظ


روزنامه اعتماد، سید مهدی دزفولی: دکتر سید علیرضا بهشتی با اینکه از اعضای حزب جمهوری اسلامی نبوده است اما به واسطه رابطه پدر و فرزندی با آیت‌الله بهشتی، نکات و سخنان فراوانی درباره دیدگاه‌های ایشان پیرامون تاسیس حزب جمهوری اسلامی دارد؛ نکاتی که شاید تا به حال خیلی به آن پرداخته نشده است. به همین مناسبت با ایشان به گفت‌وگو نشستیم تا نظرات شهید بهشتی درباره تشکیل حزب جمهوری اسلامی و ضرورت آن را بررسی کنیم.

 

***

 

حزب جمهوری اسلامی توسط علمای سطح اول تأسیس شد که حمایت امام را هم داشتند. از آنجا که فقه رایج در حوزه بیشتر حول مسائل فردی است، تشکیل حزب جمهوری اسلامی از سوی روحانیون و علما چگونه تبیین می‌شد؟

 

بحث را از اینجا آغاز کنیم که آقای بهشتی ضرورت تحزب را چطور با دیدگاه‌‏های دینی درآمیخته است؟ آقای بهشتی از اسلام و دین چه می‌‏فهمید؟ ایشان معتقد بود که اسلام آیین زندگی است؛ یعنی صرفاً به یک‌سری دستورات خاص فردی، محدود و منتهی نمی‌‏شود، بلکه راه زندگی و شیوه زیستن است. در الگوی زیستی این‌طور نیست که فرد بتواند رفتارهایش را در یک خلأ شکل دهد. طبیعی است که هم از جامعه تأثیر می‏‌گیرد و هم بر آن تأثیر می‌گذارد. تفاوت جریان نواندیشی دینی با اسلام‌گرایان سنتی (حتی بخشی از آنان که به اسلام سیاسی اعتقاد دارند) این است که نواندیشی دینی در مورد اجتماع، فهم عمیق‌‏تر و گسترده‌‏تری دارد؛ یعنی می‏‌فهمد که نهادهای اجتماعی چیستند و چه تأثیری بر زندگی انسان دارند. می‌داند که فرد در خلأ زندگی نمی‌کند و اگر بخواهد مسلمان باشد و مسلمانی را تجربه کند، حداقل بسترهای جامعه نباید مانع زیست مسلمانی او باشند. اگر این فهم را داشته باشیم و در این نگاه به دین (دین به منزله آیین زندگی و الگوی زیستی) به ساختار اجتماعی توجه داشته باشیم، طبیعی است به این مسئله برمی‌خوریم که در این ماجرا اصالت با فرد است یا با جمع یا چیزی غیر از این؟ آقای بهشتی هم پیش و هم پس از انقلاب به‌طور مفصل در مورد این مسئله بحث کرده بود. اعتقادش به‌طور خلاصه این است که ما به اصالت آمیخته فرد و جمع اعتقاد داریم. در این صورت دین می‌تواند راهنمایی باشد تا نهادهای اجتماعی بتوانند بستر لازم را برای رشد انسان‌‏ها فراهم کنند، اما در رشد انسان‌ها اجباری در کار نیست.

 

 

این نقل معروفی است از شهید بهشتی که گفته‌اند حزب معبد من است. چرا ایشان درباره حزب چنین دیدگاهی داشتند؟

 

اولا باید دقت کنیم آقای بهشتی گفتند حزب معبد من است و نه معبود من! چون حزب را ابزاری برای ساخته شدن و ساختن می‌دانست. این مهم است که ایشان حزب را ابزار می‌بیند نه هدف، اما ابزاری که باید با هدف خودش سازگاری داشته باشد. طبیعتا رسیدن به قدرت جزو برنامه‌های هر حزبی محسوب می‌شود وگرنه معنی ندارد حزبی بخواهد فعالیت‌های سیاسی صرف انجام دهد. اما شما می‌بینید حزب جمهوری اسلامی در زمان تاسیس و بعد از آن از افرادی حمایت کرده است که آن‌ها اساسا از اعضای حزب نیز نبوده‌اند. مثلا در ماجرای انتخاب شهید رجایی به عنوان نخست‌وزیر، حزب از ایشان حمایت کرد، با این که شهید رجایی عضو حزب جمهوری اسلامی نبود. این نکته قابل توجهی است.

 

 

یکی از دلایلی که شهید بهشتی برای تاسیس حزب جمهوری اسلامی بیان می‌کنند این است که سابقه نهضت آزادی را دیده بودند که آن‌ها چون قرار نبوده ایدئولوژی اسلامی را در حزبشان به عنوان رکن رکین قرار دهند با آن‌ها ادامه فعالیت نمی‌دهند و یا ظاهرا وقتی سرنوشت سازمان مجاهدین خلق را می‌بینند که به آن وضع در سال ۵۴ دچار شدند به این فکر می‌افتند که حزبی را تاسیس کنند. خواسته ایشان از تشکیل حزب چه بود؟

 

شهید بهشتی در مورد نهضت آزادی گفته‌اند که من دیدم قرار نیست ایدئولوژی اسلامی در آن حزب مطرح باشد. البته ایشان در عین حال بارها و بارها درباره اعضای نهضت آزادی تأکید داشتند که آن‌ها افرادی فعال و متدین هستند و در تدین آن‌ها شک نداشتند. اما به همان دلیلی که شما اشاره کردید ایشان دیگر به همکاری با نهضت آزادی ادامه نمی‌دهد. آقای بهشتی نزدیک سی و چند سال فعالیت در عرصه اجتماعی و سیاسی دارد و نه تنها حضور دارد بلکه ناظر دقیقی هم هست. پس از شهریور ۲۰ حضور داشته و نظاره‌گر دقیقی بوده است، در متن حوادث ملی شدن صنعت نفت بوده و پس از آن شاهد وقایع مرداد ۳۲ و خرداد ۴۲ نیز بوده و علل موفقیت و عدم موفقیت این جریان‌ها را بررسی کرده بود. ایشان یکی از علل عدم موفقیت این حرکت‌ها را در عدم انسجام آن‌ها می‌بیند و شاید دلیل دیگر را این می‌داند که از اسلام به عنوان اندیشه‌ای که بتواند منبع الهام‌بخش برای تنظیم نظامات اجتماعی باشد استفاده نمی‌شود. در سال ۵۴ کودتای ایدئولوژیک درون سازمان مجاهدین خلق شکل می‌گیرد. هرچند ایشان در مورد صداقت بنیانگذاران آن سازمان شک ندارد، اما درباره ایدئولوژی آن‌ها نقد دارد. شهید بهشتی چون انسانی واقع‌بین است و می‌داند که حرکت‌های اجتماعی خالی از اشکال نیستند، اما به هر حال بعد از وقایع سال ۵۴، مانند بسیاری دیگر از حامیان و همراهان سازمان، نسبت به جهت‌گیری‌های آن‌ها دیدی منفی پیدا می‌کند. ایشان در همان ایام ارتباط‌هایی را با هیات‌های موتلفه اسلامی داشت و پس از آن با اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا که همه این‌ها در دیدگاه و نظرات آقای بهشتی تاثیرگذار است.

 

ایشان در همان ماه‌های قبل از آغاز حرکت انقلاب با جمعی از دوستانشان تصمیم می‌گیرد تشکیلاتی با محوریت اسلام تشکیل دهد. آن جمع با توجه به شرایط آن زمان نگران بود که این گروه لو برود و ساواک برای آن‌ها ایجاد مزاحمت کند. برای همین تصمیم می‌گیرند که افراد بنیانگذار برای دستگیری آماده باشد و سپس افراد بعدی فعالیت زیرزمینی داشته باشد. اما اتفاقات آنقدر شتاب می‌گیرد که منجر به پیروزی انقلاب می‌شود و شبکه‌های اجتماعی گسترده‌ای در جامعه آرام آرام شکل می‌گیرد تا در نهایت ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ تاسیس حزب جمهوری اسلامی رسما اعلام می‌شود.

 

 

قرار بود حزب جمهوری اسلامی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی تشکیل شود؟

 

در سال‌های ۵۶ و ۵۷ به علت سیاست‏‌های حقوق بشر کارتر، فضا مقداری عوض شده بود. بنا شد که از این فضا استفاده کنند و یک حزب تأسیس شود. قرار بود ۴۰ نفر بیانیه تاسیس حزب را امضا و خود را آماده کنند، چراکه ممکن بود دستگیر شوند. سپس گروه دیگری خود را آماده کنند که اگر این ۴۰ نفر دستگیر شدند، این‌ها بدون اینکه هویتشان آشکار شود فعالیت حزب را ادامه دهند. البته این قراری بود که بین آقایان گذاشته شده بود. تا اینکه به ماجرای روز عید فطر در قیطریه و اوج‌ گرفتن ماجرای انقلاب می‏رسیم. در سال ۵۷ با اینکه آقای بهشتی ممنوع‌الخروج بود، اما توانست به بهانه زایمان خواهرم از ساواک اجازه بگیرد و کشور را ترک کند که ما هم بعداً به ایشان پیوستیم.

 

از اردیبهشت ۵۷ تا یکی دو روز اول ماه مبارک رمضان (نیمه مرداد) آن سال ما در خارج از کشور بودیم. آقای بهشتی به آمریکا رفتند و قرار بود اختلاف‌ نظرهای بین گروه‌ها از بین برود. در آن زمان آقای بهشتی به فکر این بودند که از بین دانشجویان انجمن اسلامی اروپا و آمریکا چه افرادی می‏‌توانند به تشکیل این حزب کمک کنند. در دفتر یادداشتشان دیدیم که نوشته بودند فلان شخص چنین خصوصیات و توانایی‏‌هایی دارد و این نقاط ضعف را هم دارد. معلوم بود که ایشان در حال ارزیابی افراد است. نکته دیگر نقش تجربه و حضور مؤثر آقای بهشتی در شکل‌‏گیری اتحادیه انجمن‏‌های اسلامی در اروپا و همچنین در آمریکاست. من از نقش آقای بهشتی در شکل‏‌گیری اتحادیه انجمن‌های اسلامی در آمریکا اطلاع نداشتم و این را اخیراً شنیدم. آقای محمد هاشمی که مسئول تشکیلات آن انجمن بود به بنده گفت که ما در سال ۴۸ نامه‌‏ای به آقای بهشتی در آلمان نوشتیم و گفتیم که ما در آمریکا انجمن و تشکیلاتی نداریم. ایشان چند نفر را معرفی کردند و ما فعالیت اتحادیه را آغاز کردیم؛ دکتر یزدی، مرحوم چمران و دو نفر دیگر که الان اسامی آنان را به خاطر ندارم. کم‌ کم این تعداد به ۱۸ نفر می‏‌رسد و اتحادیه انجمن‌های اسلامی در آمریکا اعلام موجودیت می‏‌کند؛ بنابراین آقای بهشتی تجربه‏ این‌چنینی درباره تشکیلات دارند. افزون بر این تجربیات، خصوصیات شخصیتی آقای بهشتی مانند منظم بودن و داشتن برنامه‌‏ریزی هم به ایشان کمک می‏‏‌کرد. انصافاً اگر به تجربه زندگی اجتماعی آقای بهشتی نگاه کنیم، می‏‌بینیم که ایشان از معدود روحانیونی است که تجربه کار جمعی دارند.

 

ایشان در سال‌‏های ۴۰ و ۴۱ یک حلقه بسته پژوهشی داشتند که در آن زمان کار عجیبی بود. این حلقه پژوهشی در مورد حکومت اسلامی مطالعه می‏‌کردند. فیش‌‏برداری انجام می‌شد. هر دو نفر بایستی روی یک منبع کار می‌کردند و گزارش می‌دادند. مرحوم آقای علی حجتی و سید هادی خسروشاهی نیز در این حلقه بودند.

 

 

انتقادی که گهگاه برخی از افراد درباره شهید بهشتی مطرح می‌کنند این است که تمایل داشتند با افرادی که شاید خیلی هم از نظر فکری با ایشان قرابت نداشتند کار و فعالیت کنند.

 

بله. شهید بهشتی تمایل داشت از همه ظرفیت‌ها استفاده بشود و مایل نبود افراد به دلیل وجود اختلاف نظرهای جزئی کنار گذاشته شوند. من خاطره‌ای از آیت‌الله موسوی اردبیلی که بعد از انتخاب آقای جلال‌الدین فارسی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری، از حزب کنار رفتند برای شما نقل کنم. من یک بار از ایشان سؤال کردم که چرا شما از حزب جمهوری اسلامی کناره‌گیری کردید؟ ایشان فرمودند که شهید بهشتی می‌توانست با افرادی که حتی با آن‌ها ۲۰ تا ۳۰ درصد قرابت فکری دارد کار کند اما من این‌طور نبودم و با افرادی می‌توانستم کار کنم که درصد بالایی قرابت فکری با من دارند. این نشان از دیدگاه و نظر شهید بهشتی دارد.

 

در بزرگداشت سالروز تولد شهید بهشتی که توسط کانون فارغ‌التحصیلان دبیرستان دین و دانش در قم برگزار شد، در آنجا آقای دکتر محمد رجبی (فرزند مرحوم استاد علی دوانی) که خود از فارغ‌التحصیلان آن دبیرستان بودند خاطره‌ای از شهید بهشتی نقل کردند که جالب توجه بود. ایشان گفتند دانش‌آموزی در آن مدرسه بود که به قول معروف بچه شر مدرسه بود و هر اتفاقی در مدرسه رخ می‌داد همه به او ربطش می‌دادند. اما این دانش‌آموز خط خیلی خوبی داشت. شهید بهشتی از همین نقطه قوت این فرد استفاده کرد و هر جا می‌رفتند می‌گفتند ببینید این دانش‌آموز چه خط خوبی دارد و همین مساله کم کم باعث شد تا آن دانش‌آموز متحول شود. شهید بهشتی به خوبی از نقاط قوت افراد استفاده می‌کردند و همین باعث شده بود تا ایشان بتواند با خیلی‌ها کار کند.

 

 

اما گفته شده که امام با تشکیل حزب موافق نبودند؟

 

بله ظاهرا همین‌طور است. امام خمینی ظاهرا خیلی نظر خوبی درباره احزاب نداشتند. این هم شاید به خاطر خاطره منفی ایشان از فعالیت‌های احزاب در دوره مشروطه و نهضت ملی شدن نفت بوده است.

 

 

حزب جمهوری اسلامی یک حزب بود یا جبهه؟ چون از مؤتلفه، جامعه روحانیت، حسن آیت عضو سابق حزب زحمتکشان، نیروهای برآمده از انقلاب مانند میرحسین موسوی و...در آن بودند.

 

به این صورت که این‌‏ها تشکل‌‌هایی بوده باشند که بعدها به صورت یک جبهه به‌هم‌پیوسته باشند نبود. مؤتلفه با دستگیری‌‏های سال ۴۳ به بعد تقریباً از هم پاشیده شده بود. پس از آزادی نیروهایشان هم دیگر نتوانستند به صورت تشکل دور هم جمع شوند. حالا اگر جلساتی بین خودشان داشتند ما نمی‌‌دانیم، ولی هر هفته یا هر ماه یک جلسه درباره مسائل ایدئولوژیک با آقای بهشتی داشتند. در حقیقت تا سال ۶۰ ارتباطی بین مؤتلفه به شکل سازمانی وجود نداشت. پس از ترورهای سال ۶۰ حلقه‏‌هایی شکل می‏‌گیرد که موجب بازسازی هیات‌ مؤتلفه می‌شود و پس از انحلال حزب جمهوری، مؤتلفه رسماً وارد میدان می‌شود. در مورد آقای حسن آیت باید بگویم که پیش از انقلاب ایشان هیچ‌گونه ارتباطی با آقای بهشتی نداشتند. بعدها به طرق دیگر معرفی شدند. طبیعی است هر زمان که حزبی تشکیل می‏‌شود، چهره‏‌هایی که پیش‌‌تر سابقه کار مشابه داشتند یا خودشان می‏‌آیند یا از آنان دعوت می‏‌شود؛ مانند دعوتی که حزب از آقای پیمان کرد. آقای بهشتی اعتقاد داشتند که با همکاری و کار جمعی می‏‌توانیم دور هم جمع شویم. واقعیت تاریخی هم این را نشان می‏‌دهد تا زمانی که آقای بهشتی زنده هستند، شخصیت، مدیریت و استحکام فکری ایشان عملاً سایه افکنده و اجازه نمی‌‏دهد که اختلاف نظرها بروز کند؛ چراکه اختلاف نظر طبیعی است و در همه تشکیلات وجود دارد. برای نمونه روزنامه، دفتر سیاسی و آقای مهندس موسوی یک افکاری داشتند، شهرستان‌ها و آقای بادامچیان تفکرات دیگری داشتند.

 

انصافاً آنچه در مواضع حزب، با شرایط جنگ و کشور در آن زمان نوشته شد، بسیار ارزشمند بود و هیچ‌کدام از احزاب پس‌ از آن نتوانستند چنین کاری انجام دهند. ممکن است که آن مواضع قابل نقد باشد، اما اینکه در آن زمان عده‌ای احساس نیاز کنند که باید چنین کاری کرد در نوع خود قابل‌ تقدیر است.

 

 

چرا برخی از افراد با شهید بهشتی مخالفت می‌کردند؟

 

برخی از افراد نسبت به آقای بهشتی نظر خاصی داشتند و مثلا مطرح می‌کردند که ایشان سابقه مبارزاتی ندارد! خوب ایشان به مبارزه، به نوع دیگری اعتقاد داشتند و مبارزه را در شکل دیگری می‌دیدند و اگر فعالیتی هم داشتند بسیار مخفی بود که حتی ساواک تقریبا هیچ ردپایی از فعالیت‌های ایشان نتوانسته بود پیدا کند. بعضی وقت‌ها حتی ایشان تا مرزهای خطرناک هم پیش می‌رفت اما نمی‌توانستند بهانه‌ای برای دستگیری ایشان پیدا کنند. مثلا یک بار آقای مصباح یزدی برای من تعریف می‌کردند که قبل از انقلاب ما خدمت آقای بهشتی رسیدیم و در حال گزارش دادن در مورد فعالیت‌ها بودیم، آقای بهشتی یک آن به من گفتند آقای مصباح آیا لازم است من این‌ها را بدانم یا خیر؟ اگر لازم است که بفرمائید اگر لازم نیست پس لطفا ادامه ندهید! یعنی چنین محافظت و دقتی داشتند که خدای نکرده اخبار مهم برای افراد مشکوک منتشر نشود و به گوش نااهلان نرسد. مثلا آقای بهشتی به مبارزان لبنان کمک می‌کردند و به گروه‌های مسلح دیگر نیز کمک‌هایی می‌کردند ولی کسی از این‌ها خبر نداشت تا انقلاب شد و بعد از انقلاب تازه بخشی از این فعالیت‌ها آشکار شد.

 

ساواک و خیلی از افراد فکر می‌کردند آقای بهشتی یک کارمند ساده اداری است که صبح سر کار می‌رود و ساعت ۲ بعدازظهر به منزل می‌آید و بعد هم در کتابخانه مشغول مطالعه و کارهای انفرادی خود می‌شود اما تازه بعد از انقلاب مشخص شد که این‌طور نیست و ایشان ارتباطات بسیار گسترده‌ای با خیلی‌ها در داخل و خارج دارند. مثلا بعد از شهادت آقای بهشتی فکر می‌کنم بعد از چهلم ایشان بود که با آقای مهاجری و اخویمان و آقای اژه‌ای لیستی را تهیه کردیم که با آن‌ها در مورد آقای بهشتی مصاحبه کنیم، همین‌طور که مشغول جمع‌آوری اسامی بودیم بدون تامل خاصی به سادگی نزدیک ۷۰۰ اسم نوشتیم! یعنی ایشان ارتباطات خیلی گسترده‌ای با افراد مختلف داشتند. البته ما موفق نشدیم با برخی از آن دوستان مصاحبه کنیم به دلیل فوت آن افراد یا شرایطی که داشتند و تنها توانستیم با بخش کمی مصاحبه کنیم اما همین نشان می‌دهد که ایشان چقدر توانسته بود شبکه گسترده‌ای را ایجاد کند. ایشان به کمک همین شبکه از افراد بود که توانستند در جریان انقلاب خیلی کارها را انجام دهند و نوارها و بیانیه‌ها را در شهرهای مختلف به سادگی و به سرعت پخش کنند. اما از همگی این‌ها مطلقا ساواک و افراد دیگر خبر نداشتند. حتی وقتی در سال ۵۴ به دلیل ارتباط با اتحادیه‌های دانشجویان اروپا دستگیر می‌شوند، بعد از آزادی گفتند من تصورم می‌کردم ساواک از من اطلاعات بیشتری داشته باشد و فکر نمی‌کردم انقدر دستشان خالی باشد. این نشان از دقت نظر آقای بهشتی در ارتباطات با افراد دارد. آقای اژه‌ای خاطره‌ای از شهید بهشتی دارند. ایشان زمانی که داماد خانواده ما شدند و به اتریش رفتند در واقع مسئول ارتباطات آقای بهشتی در آنجا بودند. یک بار ایشان کار مهمی با آقای بهشتی داشتند و تلفنی تماس گرفتند. وقتی می‌خواستند صحبتشان را پشت تلفن مطرح کنند آقای بهشتی صدایشان را بلند کردند که جواد آقا! آقای اژه‌ای متوجه شدند که پشت تلفن نباید چیزی بگویند. ایشان در تابستان که به ایران می‌آیند می‌خواستند در خانه با آقای بهشتی صحبت کنند که باز ایشان جلوگیری می‌کنند، چون احتمال شنود را می‌دادند. بعدها یکی از بستگان ما که پزشک بود و در شمال ویلا داشت ما را دعوت کرد، آنجا بود که وقتی آقای بهشتی مشغول قدم زدن در کنار دریا بودند به آقای اژه‌ای گفتند خب حالا شما آن مطلبی را که می‌خواستید بگویید، اینجا بگویید. یعنی انقدر دقت نظر داشتند.

 

به همین دلایلی که اشاره کردم و خیلی از افراد از این‌ها اطلاع و آگاهی نداشتند با آقای بهشتی مخالفت می‌کردند که ایشان مبارزه‌ای نکرده است! و مثلا دلخور بودند که به حزب جمهوری اسلامی دعوت نشدند و مخالف آقای بهشتی شدند که ما با این همه مبارزه به حزب دعوت نشده‌ایم اما مثلا آقای بهشتی در حزب همه‌کاره شده‌اند. ریشه این مخالفت‌ها با آقای بهشتی در برخی از همین مسائل بود.

 

 

پس از شهادت آقای بهشتی، آیت‌الله خامنه‌‏ای دبیرکل حزب شدند که رئیس‌جمهور هم بودند. ایشان در مصاحبه‌ای گفتند که ما به خدمت امام رفتیم و ایشان چمدانی با حدود پنج میلیون تومان پول به ما دادند. یعنی با این کار حزب را تأیید و از آن حمایت کردند. همچنین گفتند که بیلان ایدئولوژیک حزب تقربیاً صفر است. این جمله تیتر روزنامه بود. آیا نوآوری ایدئولوژیک در حزب انجام نمی‌شد؟

 

جمله آخر را اولین باری است که می‌‏شنوم. نمی‏‌گویم که نبوده، من نشنیده بودم. برای حزب، مسئله مکان و هزینه مطرح بوده است. اولین مکان پیشنهادی، ساختمان وزارت کشور کنونی بود، یعنی ساختمان حزب رستاخیز که کاملاً نوساز بود. آقای بهشتی به‌ شدت مخالفت کردند که ما به آن ساختمان نمی‌‏رویم. سرانجام بحث موقوفه مدرسه شهید مطهری که در اختیار دانشکده الهیات بود مطرح شد. در مورد مسائل مالی و هزینه‌ها باید بگویم که آقای بهشتی هیچ‌وقت زندگی‌شان بر مبنای وجوهات نبوده است. از سال‌‌های اول تدریس زبان انگلیسی می‌‏کردند، کارمند آموزش‌وپرورش بودند و پس از انقلاب هم کارمند آموزش‌وپرورش باقی ماندند و در جای دیگری استخدام نشدند. از طرفی حق عضویت هم نمی‏‌توانست برای حزب پشتیبانی مالی ایجاد کند. بازاری‌‏ها، صاحبان صنایع و تاجرانی که امام مرجع تقلیدشان بود از ایشان اجازه خواستند که آیا می‌‏توانند وجوهاتشان را صرف کمک به حزب کنند یا خیر که امام هم اجازه دادند و آن‌‌ها مبالغ پول جمع‏ شده خود را به امام دادند و ایشان هم آن را در اختیار حزب گذاشتند. البته مسائل دقیق‌‏تر را مسئولان مالی حزب می‏‌دانند، اگر مرحوم آقای درخشان در قید حیات بودند می‏‌توانستند بسیار کمک کنند.


تاریخ ایرانی، سید مهدی دزفولی: مهندس سید مرتضی نبوی از چهره‌های شناخته شده‌ای است که سابقه حضور در حزب جمهوری اسلامی و شورای مرکزی آن را در کارنامه سیاسی خود دارد. وی پس از عضویت در حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۹ به سپاه پاسداران رفت و پس از آن و به درخواست شهید محمدعلی رجایی نخست‌وزیر وقت، به دولت می‌رود تا به شهید قندی وزیر وقت پست و تلگراف و تلفن، در کارهای این وزارتخانه کمک کند. پس از شهادت قندی در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، نبوی در کابینه محمدجواد باهنر، وزیر پست و تلگراف و تلفن می‌شود و پس از شهادت باهنر در انفجار دفتر نخست‌وزیری، نبوی نیز مانند بسیاری از وزرای دیگر در کابینه انتقالی آیت‌الله مهدوی کنی حضور می‌یابد. پس از نخست‌وزیری مهندس میرحسین موسوی، نبوی نیز همچنان در وزارت پست و تلگراف و تلفن ابقا می‌شود و تا سال ۱۳۶۴ به کار خود ادامه می‌دهد. نبوی مدیرمسئول روزنامه رسالت است و از اعضای سرشناس جناح اصولگرا محسوب می‌شود. گفت‌وگو با این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در دی ماه ۱۳۹۲ انجام شده و به مناسبت رونمایی مستند «داستان ناتمام یک حزب» بخش‌هایی از آن منتشر می‌شود.

 

***

 

شما چگونه به حزب جمهوری اسلامی پیوستید؟

 

پیش از انقلاب اسلامی به واسطه آشنایی که با آقای هاشمی رفسنجانی داشتیم از ایشان شنیدیم که قرار است حزبی تشکیل شود که در ابتدا نیز قرار بود این تشکیلات و حزب نیمه علنی و نیمه مخفی باشد تا در فعالیت‌های آن به واسطه حضور ساواک مشکلی ایجاد نشود. دلیل تاسیس حزب جمهوری اسلامی نیز کادرسازی برای نظام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عنوان می‌شد. اما به دلیل روند سریع حوادث و اتفاقات، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و چند روز پس از آن حزب جمهوری اسلامی اعلام تاسیس رسمی کرد و ما نیز به این حزب پیوستیم.

 

 

یکی از نکات مهمی که در مورد حزب جمهوری اسلامی بیان می‌شود اینست که در همان اوایل افراد بسیاری با تفکرات مختلف و بعضا متضاد به حزب دعوت می‌شدند. به نظر شما دلیل این کار چه بوده و آیا این نوع دعوت از افراد برای حضور در حزب مضر نبوده است؟

 

یکی از خاطراتی که من از شهید بهشتی به خاطر دارم این است که علم رجال ایشان بسیار قوی بود و با افراد مختلف ارتباط داشتند. به خاطر دارم قبل از انقلاب همراه شهید صادق اسلامی که ایشان نیز در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ به شهادت رسیدند، خدمت شهید بهشتی در منزل ایشان رسیدیم. بعدها متوجه شدیم شهید بهشتی در همان برخورد اول اسم بنده را به عنوان فردی که می‌توان از ظرفیت‌های او در بعد از انقلاب استفاده کرد یادداشت کرده‌اند. بعد از پیروزی انقلاب شهید بهشتی یکی از کاندیداهایی که برای مجلس خبرگان قانون اساسی در قزوین پیشنهاد دادند بنده بودم که البته بعدها رایزنی‌هایی انجام دادیم تا آیت‌الله باریک‌بین برای این امر در نظر گرفته شوند و به مجلس خبرگان راه پیدا کنند.

 

دعوت شهید بهشتی از افراد مختلف برای حضور در حزب به دلیل استفاده از ظرفیت آن‌ها بوده است تا بتوان از آن‌ها در راستای پیشبرد اهداف انقلاب استفاده کرد. آن زمان هم خیلی دسته‌بندی راست و چپ نبود و در واقع دو خط وجود داشت، انقلابی و ضد انقلابی. همه افرادی که شهید بهشتی آن زمان به حزب دعوت کرده بودند افراد انقلابی به حساب می‌آمدند که در پیروزی و شکل‌گیری انقلاب نقش و تاثیر داشتند. این دسته‌بندی راست و چپ و غیره ابتدا توسط توده‌ای‌ها و بعد توسط دیگران مطرح شد!

 

 

آقای معادیخواه گفته‌اند که به واسطه آشنایی که پیش از انقلاب با شما داشتند و در زندان با یکدیگر هم‌بند بودید، انتقاداتی را به نحوه تشکیل و عضوگیری حزب داشتند که شما به ایشان پیشنهاد داده بودید تا انتقادات خود را با رهبران اصلی حزب همانند آقایان هاشمی و خامنه‌ای مطرح کنند.

 

اینکه بنده با جناب آقای معادیخواه هم‌بند بودم درست است. ما در بند ۷ زندان قصر با هم بودیم و ارتباط نزدیکی هم با یکدیگر داشتیم. حتی من مدتی در خدمت ایشان فقه خواندم و با یکدیگر مانوس بودیم. اما این خاطره‌ای که شما از آقای معادیخواه نقل کردید حقیقتش اصلا به خاطر ندارم. در مورد عضوگیری هم باید عرض کنم که هر حزبی دارای ساختارهای معین و مشخص است. مثلا در ابتدا افرادی به عنوان هیات موسس مشغول به فعالیت می‌شوند و بعد عضوگیری آغاز می‌شود و اگر تعداد اعضا به عدد مشخصی رسید طبق اساسنامه، کنگره حزب و بعد هم انتخابات برگزار می‌شود و شورای مرکزی حزب و اعضای آن مشخص می‌شوند. در حزب جمهوری اسلامی هم این اتفاق رخ داد و به نظر من دارای ساختار مناسب و قابل قبول یک حزب بود. در اصل حزب با حساب و کتاب تشکیل شد و این‌طور نبود که بدون فکر و زمینه قبلی تشکیل شده باشد.

 

در همه احزاب این‌طور نیست که همه افراد هم‌فکر باشند، بلکه اختلاف نظر هم وجود دارد. اگر در حزب اشتباهاتی رخ داد این بر می‌گردد به سابقه تشکیلاتی ما که در این باره تجربه زیادی نداشتیم. البته اعضای هیات موسس حزب راهکارهای لازم و مناسبی را اندیشیده بودند تا در مواقع بروز مشکل بتوان آن مشکل را رفع و رجوع کرد. مثلا در حزب هیات داوری پیش‌بینی شده بود که در مواقع لازم و ضروری نقش خود را ایفا کند. گرایش‌های مختلف و اختلاف نظر، بیشتر بروز و ظهورش در مسائل اقتصادی بود و از آنجا شروع شد. در اصل عده‌ای در شورای مرکزی معتقد به اقتصاد دولتی بودند و به شدت هم از آن دفاع می‌کردند و عده‌ای دیگر هم مخالف اقتصاد دولتی و طرفدار اقتصاد مردمی بودند و اختلافات از همین جا شروع شد.

 

 

دسته‌بندی‌های داخل حزب هم بر همین اساس بود؟ اینکه برخی از افراد را به جناح چپ و راست حزب تقسیم می‌کردند و در داخل این دو دسته جای می‌دادند.

 

در اصل از همین جا سرمنشا می‌گرفت، چون عده‌ای که طرفدار اقتصاد دولتی بودند تفکرات نزدیک به چپ‌های آن زمان را داشتند و به آن‌ها چپ گفته می‌شد و عده‌ای که طرفدار اقتصاد مردمی بودند طیف راست نامیده می‌شدند.

 

 

خانم مریم بهروزی این دسته‌بندی راست و چپ در حزب را بر اساس تفکرات نزدیک به دبیرکل وقت حزب آیت‌الله خامنه‌ای می‌دانست و می‌گفت افرادی که تفکرات و گرایش‌های نزدیک به آیت‌الله خامنه‌ای را داشتند طیف راست و طیف مقابل را چپ می‌نامیدند. شما با این تقسیم‌بندی موافقید؟

 

اختلاف نظرها از مسائل اقتصادی و در دولت آقای مهندس موسوی آغاز شد و به حزب و سایر تشکل‌ها سرایت کرد و بعد از رحلت حضرت امام به مسائل دیگر و حدود اختیارات ولی فقیه هم تسری پیدا کرد.

 

 

اختلافات در مورد اختیارات ولی فقیه چه بود؟

 

بحث اختیارات ولی فقیه در دولت اول مهندس موسوی مطرح بود. بحثی که آن زمان در دولت وجود داشت این بود که تهیه لوایح و تقدیم آن به مجلس شورای اسلامی، باید در چارچوب نظر ولی فقیه و فتاوای حضرت امام باشد. آن زمان هنوز بحث ولایت مطلقه فقیه توسط امام مطرح نشده بود. این بحث همان زمان تبدیل به اختلاف نظر شد. چند وقت پس از بروز این اختلافات در هیات دولت، حضرت امام اظهارنظر و بحث ولایت مطلقه فقیه را مطرح کردند. از نظر تئوریک بحث حل شد. اما در خارج از دولت این موضوع ادامه داشت. طیف چپ هم به شدت علاقه‌مند بود که انحصاراً خود را خط امامی بنامد و افراد دیگر مخصوصا رقبای خود را خارج از این دایره می‌دانستند. مقطع دیگری که مجددا این بحث مطرح شد در زمان رای به دور دوم نخست‌وزیری مهندس موسوی بود. آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت در یک سخنرانی در محضر حضرت امام این موضوع را مطرح کرده بودند که تمایلی ندارند مجددا مهندس موسوی را به عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی کنند و امام هم این موضوع را قبول کرده بودند اما بعد از این موضوع عده‌ای از نمایندگان مجلس نامه‌ای خطاب به حضرت امام نوشتند و از ایشان درخواست کردند که مهندس موسوی در سمت خود ابقا شود. ظاهرا آقای محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه به امام نامه نوشتند و بیان کردند باقی ماندن مهندس موسوی در مقام نخست‌وزیری به نفع جنگ است. به همین دلیل حضرت امام در پاسخ نامه برخی نمایندگان مجلس اعلام کردند به نظر معظم له هم بهتر است مهندس موسوی در مقام نخست‌وزیری باقی بماند و ایشان هم آقای مهندس موسوی را به مجلس معرفی کردند. آن زمان هم بحثی در مجلس ایجاد شد با عنوان اینکه پیام امام مولوی بوده است یا ارشادی؟ بعد هم موافقین آقای موسوی کسانی که بحث مولوی و ارشادی را مطرح کرده بودند به ضد ولایت فقیه بودن متهم کردند.

 

 

شما ظاهرا در مقطعی در حزب حضور نداشتید و بعد از بازگشت مجدد به حزب، عضو شورای مرکزی شدید؟

 

بله. من از ابتدا در جریان تاسیس حزب بودم و فعالیت می‌کردم. سپس در ابتدای تأسیس سپاه پاسداران به آنجا رفتم. وقتی شهید رجایی نخست‌وزیر بودند، از من خواستند به دولت بروم و در وزارت پست و تلگراف و تلفن، به آقای دکتر قندی کمک کنم. بنده هم رفتم و تا زمان شهادت ایشان معاونت وزیر را در شرکت مخابرات داشتم. به همین دلیل از زمان رفتن به سپاه ارتباط من با حزب قطع شد. بعد از شهادت قندی در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و پس از تشکیل دولت شهید باهنر به عنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن برگزیده شدم و در دولت آیت‌الله مهدوی کنی و به همین ترتیب در دولت اول مهندس موسوی هم حضور داشتم. سپس در سال ۱۳۶۲ با تشکیل کنگره اول حزب با دعوت دوستان به حزب بازگشتم و کاندیدای شورای مرکزی شدم که رای آوردم و به شورای مرکزی حزب رفتم. در کنگره دوم حزب نیز در همین سمت ابقا شدم و به کار خودم ادامه دادم.

 

 

این ترکیب دولت که از دولت شهید رجایی به دولت آیت‌الله مهدوی کنی و سپس به دولت مهندس موسوی منتقل شد مشکلاتی را ایجاد نکرد؟ چون مهندس موسوی ظاهرا با چند وزیر از جمله شما اختلاف نظراتی داشتند.

 

بله همین‌طور است. چند وزیر از جمله بنده که از دولت شهید باهنر به دو دولت دیگر منتقل شدیم و در دولت مهندس موسوی حضور داشتیم اختلافاتی بین ما با آقای مهندس موسوی بوجود آمده بود که در سال ۱۳۶۲ تقریبا این اختلافات به اوج خود رسید.

 

 

کدام وزرا با مهندس موسوی اختلاف داشتند؟

 

آقایان ناطق نوری، پرورش، عسگراولادی، ولایتی، توکلی و من با مهندس موسوی اختلاف نظر داشتیم. بیشتر اختلاف هم بر سر مسائل اقتصادی بود. همان زمان هم به امام نامه‌ای نوشتیم و بیان کردیم که عده‌ای تمایل دارند دولت را مردمی کنند و عده‌ای تمایل دارند مردم را دولتی کنند! چون مهندس موسوی و دوستانشان تمایل داشتند اقتصاد عمدتاً دولتی باشد و سرنخ همه چیز در دست دولت باشد اما ما و برخی از دوستانمان در دولت این را قبول نداشتیم و معتقد به این نوع اداره کشور نبودیم. در نهایت دو نفر از دوستان ما آقایان توکلی و عسگراولادی استعفا دادند اما بنده و مابقی دوستان به کار خود ادامه دادیم تا سال ۱۳۶۴ که در نهایت مهندس موسوی از ما در کابینه دوم خود استفاده نکرد و ما کنار گذاشته شدیم. آقای موسوی دولت دوم را انتخاب کرد و بنده را به مجلس معرفی نکرد. در واقع دولت ایشان در دوره دوم نخست‌وزیری‌شان یکدست شد. البته آقای ولایتی و رفیق‌دوست به دلیل حساسیت‌های حضرت امام در کابینه حضور داشتند که از طیف ما بودند.

 

 

اختلافات اقتصادی در چه مواردی بروز می‌کرد؟

 

زمانی که سیاست‌های اصل ۴۴ تنظیم می‌شد، این دو طیف از نظر اقتصادی به نوعی به یکدیگر رسیدند. چند سال از عملکرد اقتصادی انقلاب تجربه به دست آورده بودیم و می‌دیدیم که چپ در دنیا شکست خورده است (در دهمین سالگرد پیروزی انقلاب، اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد). دوستان چپ ما آن روزها در تحلیل‌های خود می‌گفتند شکست ما در ایران متاثر از شکست چپ در دنیاست و خودشان را هم‌افق با آن‌ها می‌دانستند. بعد از پذیرش قطعنامه آن نگاه اقتصاد دولتی اصلاح شد و جناب آقای هاشمی رفسنجانی هم که در دوران جنگ از این تفکر حمایت می‌کردند، ۱۸۰ درجه تغییر جهت دادند و در نتیجه تفکری که ما طرفدارش بودیم، در کشور رایج شد. البته این دو طیف از نظر سیاسی به هم نرسیدند و به دو طیف رقیب سیاسی تبدیل شدند. به خصوص در آستانه انتخابات مجلس سوم، روحانیون مبارز از درون روحانیت مبارز انشعاب کرد و حضرت امام هم آن‌ها را تأیید کردند. در نهایت جریان راست زیر مجموعه روحانیت مبارز شد و جریان چپ هم به عنوان زیر مجموعه روحانیون مبارز فعالیت می‌کردند. حضرت امام هم در معماری اینکه در جمهوری اسلامی دو جریان رقیب وجود داشته باشد، نقش به سزایی ایفا کردند. البته ایشان در منشور برادری گفتند من هر دو جریان را به این دلیل تأیید می‌کنم که در اصول با هم مشترکند و به اسلام انقلابی، آمریکاستیزی، پیشرفت کشور و... معتقد هستند. در واقع امام حمایت خودشان را از این دو گروه منوط به رعایت این اصول می‌دانستند.

 

 

به نظر شما چرا از حزب استقبال بسیار گسترده‌ای شد که در تاریخ احزاب ایران بی‌نظیر است؟

 

چون در اوایل انقلاب حزب تشکیل شد و شروع به عضوگیری کرد و اسم حزب نیز حزب جمهوری اسلامی بود، بسیاری از مردم گمان کردند این حزب در واقع حزب نظام است و هر کس که به نظام علاقه دارد باید به این حزب بپیوندند و به همین دلیل استقبال بسیاری از حزب صورت گرفت.

 

 

آیت‌الله شریعتمداری همان زمان حزب جمهوری خلق مسلمان را در آذربایجان تاسیس کردند اما از حزب ایشان آنقدر استقبال نشد!

 

بله اما اعضا و مسئولین حزب جمهوری اسلامی شناخته شده و از نزدیکان حضرت امام بودند و مردم آن‌ها را کاملا می‌شناختند در صورتی که در مورد حزب جمهوری خلق مسلمان این موضوع صدق نمی‌کرد.

 

 

چرا حزب جمهوری اسلامی از طرف مخالفینش متهم به انحصارطلبی می‌شد؟

 

این موضوع دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایلش این بود که نظام تازه مستقر شده بود و تقریبا تنها حزب رسمی و قوی کشور همین حزب جمهوری اسلامی بود که به خوبی و فعال هم ایفای نقش می‌کرد اما احزاب دیگر این شرایط و ویژگی‌ها را نداشتند. مثلا نهضت آزادی فعال بود اما پیش از انقلاب تشکیل شده بود و مردم آن ذهنیت و باور را نسبت به آن‌ها نداشتند اما آن خوش‌بینی و نگاه مثبت در مورد حزب جمهوری اسلامی در افکار مردم وجود داشت. برخی‌ هم غیرمنصفانه با حزب و اعضای آن مخالفت می‌کردند، به خصوص طرفداران بنی‌صدر و سازمان مجاهدین خلق که از هر کاری برای تخریب حزب فروگذار نمی‌کردند. گاهی حزب را به انحصارطلبی محکوم می‌کردند و برخی اوقات به موضوعات دیگر.

 

 

 

پس نظر شما این است که حزب به دلیل تاثیرگذاری مثبتی که در راستای انقلاب داشت مورد تهاجم و جنگ روانی مخالفینش قرار می‌گرفت؟

 

بله. حزب در واقع می‌توانست به خوبی در راستای اهداف انقلاب و امام قدم بردارد و بر افکار مردم تاثیر مثبت بگذارد که به هیچ عنوان این مطلوب مخالفین انقلاب و حزب نبود. البته فکر می‌کنم برخی از دوستان انقلاب هم به خاطر حسادت و با توجیه اینکه اصلاً جمهوری اسلامی نیاز به حزب ندارد با آن مخالفت می‌کردند.


برای مشاهده این مصاحبه در سایت تاریخ ایرانی می توانید اینجا را کلیک نمائید.

مستند داستان ناتمام یک حزب

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ب.ظ

سال 1394 مستندی تحت عنوان داستان ناتمام یک حزب ساخته و منتشر شد که به بازخوانی حزب جمهوری اسلامی از بهمن 1357 تا خرداد 1366 می پردازد.

این مستند توسط سید مهدی دزفولی نوشته و کارگردانی شد و در جشنواره های مختلف همانند سینما حقیقت، سما، عمار و ... اکران شد و مورد توجه نشریات مختلف از جمله روزنامه های اعتماد و شرق قرار گرفت.


برای تهیه این مستند به صورت اینترنتی می توانید به سایت سینما مارکت مراجعه کنید و یا اینجا را کلیک نمائید.


برای مشاهده بخش هایی از این مستند می توانید اینجا را مشاهده نمائید.





تاریخ ایرانی، سید مهدی دزفولی: حجت‌الاسلام جواد اژه‌ای از اعضای شاخص حزب جمهوری اسلامی بود که به دلیل نسبت خانوادگی با آیت‌الله بهشتی روایت‌های دست اولی از حزب و اتفاقات درونی آن دارد. داماد آیت‌الله بهشتی از اعضای شاخص جناح چپ حزب بود و با این حال تاکید فراوانی دارد که نگاهش به حزب جمهوری اسلامی و فعالیت‌های آن جناحی نیست و نگاهی منصفانه و بی‌طرفانه به آن دارد. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش مختصری از گفت‌وگو با اژه‌ای است که در آذرماه ۱۳۹۲ در دفتر کار او در دانشگاه تهران انجام شده و بخش‌هایی از آن در مستند «داستان ناتمام یک حزب» مورد استفاده قرار گرفته است.

 

***

 

در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸ حزب جمهوری اسلامی نتوانست به نتیجه مطلوب خود برسد و عملا در مقابل بنی‌صدر صحنه را واگذار کرد. به نظر شما چرا بنی‌صدر در آن شرایط توانست حزب را شکست دهد و حزب در موضع انفعالی قرار گرفت؟

 

شناخت ما و دوستانمان از بنی‌صدر مربوط به بعد از انقلاب نبود. من بنی‌صدر را از قبل انقلاب می‌شناختم و با روحیات او آشنا بودم. شاید این را تا به حال جایی نگفته باشم و برای اولین بار است که در یک مصاحبه و به شما این را می‌گویم که نکته جالبی هم هست. یکی از دوستان ما بنی‌صدر را در تابستان سال ۱۳۵۷ دیده و از او درباره روند سیاسی کشور و آینده مبارزات پرسیده بود که بنی‌صدر با قاطعیت جواب داده بود که من اولین رئیس‌جمهور ایران خواهم بود و فقط هم سمت ریاست جمهوری را می‌خواهم! این دوستان تعجب کرده بودند که این حرف‌ها یعنی چه و مردم در خیابان‌ها دارند خون می‌دهند و با رژیم شاه مبارزه می‌کنند بعد شما این‌طور از سهم‌خواهی صحبت می‌کنید؟ این مربوط به قبل از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ است و نشان می‌دهد که بنی‌صدر ماه‌ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تصمیم داشته است به ریاست جمهوری برسد و برنامه‌ریزی مفصلی هم انجام داده بود. با توجه به ارتباطاتی که داشت و از نظام سیاسی فرانسه الگوبرداری کرده بود توانست سرانجام انتخابات را به نفع خود تمام کند و حزب در اینجا به ظاهر نتوانست موفق ظاهر شود.

 

اما بلافاصله بعد از انتخابات ریاست جمهوری، حزب و آقای بهشتی تصمیم گرفتند برای انتخابات مجلس اول برنامه‌ریزی مفصلی بکنند. لیست واحد و ائتلاف بزرگی شکل گرفت که هوشمندی آقای بهشتی بود که برخی از افراد همانند سحابی‌ها و بازرگان را این طرف آورد و فهرستی تهیه شد که در انتخابات مجلس توانستند به پیروزی بزرگی برسند. اعضای این لیست و اعضای حزب رای بالایی را کسب کردند و با اختلافات فاحش چند صد هزار رایی، نفرات بعدی قرار داشتند که نشان می‌داد این لیست در جامعه چقدر توانسته بود مورد توجه مردم قرار بگیرد. اینجا بود که بنی‌صدر در مقابل حزب شکست خورد و حزب توانست مجلس را در اختیار بگیرد.

 

 

اختلافات حزب جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق و مسعود رجوی در چه حدی بود؟

 

حزب که از ابتدا با این‌ها اختلافات جدی داشت اما شهید بهشتی سعی می‌کرد با مجاهدین خلق و مسعود رجوی مدارا و آن‌ها را ارشاد کند. حتی به خاطر دارم که این‌ها شایعه کرده بودند شهید بهشتی یک شب مسعود رجوی را به خانه خود دعوت و با او صحبت کرده است و یا یک‌ بار شهید بهشتی، رجوی را با اسم کوچک خطاب کرده بود که این برای آن‌ها خیلی اهمیت پیدا کرده بود و روی همین مانور داده بودند تا به ظاهر بگویند مرحوم بهشتی در موضع ضعف قرار گرفته است در صورتی که این‌طور نبود و ما شاهد این بودیم که شهید بهشتی نسبت به رجوی انتقادات جدی داشت.

 

 

به نظر شما حزب در همان سال‌های ابتدایی توانست موفق ظاهر شود؟ برخی‌ این شبهه را همان زمان و در سال‌های بعد وارد می‌کردند که عملا حزب جمهوری اسلامی نه تنها موفق ظاهر نشد بلکه باعث اختلافات جدی در کشور هم شد.

 

من تاسیس حزب را کار درست و هوشمندانه آقای بهشتی می‌دانم. اگر حزب تاسیس نمی‌شد برای انقلاب در همان سال‌ها اتفاقات خوبی رخ نمی‌داد؛ مثلا همین جریان بنی‌صدر و جریان مجاهدین در کشور خیلی فعال بودند و سعی داشتند همه چیز را در اختیار خود بگیرند؛ از ریاست جمهوری گرفته تا مجلس و اعضای دولت و همه ارکان را. این حزب بود که به عنوان تشکلی منسجم توانست نقشه این‌ها را ناکام بگذارد و کشور را به پیش ببرد. گرچه در حزب اختلافاتی هم بود اما بالاخره خود آقایان بهشتی و خامنه‌ای و هاشمی می‌دانستند حزب تا چه حد می‌تواند موفق ظاهر شود و چه کار بزرگی را انجام می‌دهند.

 

 

بحث تعطیلی حزب چطور؟ بالاخره یکی از دلایل تعطیلی حزب همین اختلافاتی بود که در حزب بروز و به دولت و دیگر ارکان نظام سرایت کرده بود.

 

بله اختلافات وجود داشت و امام هم این اختلافات را می‌دانستند. روحیه افراد مختلف که به حزب دعوت شده بودند تاثیر جدی در این اختلافات داشت. البته امام دستور دادند تا حزب به طور تدریجی متوقف شود و فعالیت‌های خود را ادامه ندهد؛ مثلا امام دستور داده بودند ائمه جمعه به عضویت حزب درنیایند و بین امامت جمعه و عضویت در حزب یکی را انتخاب کنند و زمانی که آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی در مورد خود این سؤال را کرده بودند امام گفته بودند شما دو نفر استثنا هستید و شما هستید که به حزب آبرو می‌دهید و آبروی خود را از حزب نگرفته‌اید. حتی در سال‌های آخر فعالیت حزب عضویت اعضای بسیج و سپاه را در حزب ممنوع اعلام کرده بودند که این نشان می‌داد امام قصد توقف فعالیت‌های حزب را به صورت آرام داشته‌اند تا حاشیه‌ای ایجاد نشود. این در نظرات حضرت امام مشخص بود و ما هم این را می‌دانستیم. اما ریشه این اختلافات در مسائل مختلفی بود و برخی به دلیل نگاه‌های سیاسی بود که از سال‌های قبل هم وجود داشت و برخی هم به دلیل نگاه‌های اقتصادی و اجتماعی بود.

 

 

در حزب چند جریان وجود داشت؟

 

جریانات مختلفی بودند. جریان بازار و اعضای موتلفه اسلامی، حوزه و روحانیت، آقای مهندس موسوی که ما از نزدیک با ایشان آشنا بودیم و... جریانات فردی هم وجود داشت مانند آقای دیالمه و تعدادی از دوستانشان و یا جریان آقای آیت با دوستانشان مثل آقای کاشانی. البته آقای آیت در سال ۶۰ ترور شد و آقای کاشانی بعد از مدتی دیگر به حزب نیامد و عملا یکی، دو جریان عمده بیشتر در حزب باقی نماند.


برای  مشاهده این مطلب در سایت تاریخ ایرانی می توانید اینجا را کلیک نمائید.

کنگره های حزب جمهوری اسلامی در یک نگاه

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ب.ظ

روزنامه اعتماد، سید مهدی دزفولی:12 اردیبهشت 62 خبری متفاوت، تیتر بسیاری از نشریات محدود آن زمان کشور شد. اولین کنگره حزب جمهوری اسلامی ایران اواخر اردیبهشت ماه 62 برگزار می شود!خبری که شاید بسیاری پیش از آن انتظار این خبر را داشتند اما به ناگاه خبر آن در اردیبهشت ماه سال 62 منتشر شد و حزب جمهوری اسلامی را در مرحله یی جدید از فعالیت های خود قرار داد. شاید به همین دلیل هم بود که آیت الله خامنه ای دبیر کل وقت حزب جمهوری اسلامی ( مقام معظم رهبری) در مصاحبه یی مطبوعاتی پیرامون کنگره اول حزب جمهوری اسلامی فرمودند: «تشکیل کنگره یک مقطع طبیعی در روند فعالیت یک حزب محسوب می شود. کنگره به معنای ارتباط کادرهای تصمیم گیرنده با افراد و اعضای حزب است. در حقیقت کنگره به معنای ریشه دار شدن و ریشه دار بودن حزب و نفوذ در اعماق جامعه است. حزب اگر به معنای واقعی یک حزب باشد یعنی در اعماق جامعه، افرادی، علاقه مندانی، اعضایی داشته باشد ناچار است که نظر آنها را در مهم ترین مسائل حزب بداند و تصمیم گیری را به آنها واگذار کند و این مساله در کنگره عملی خواهد شد. بنابراین برای اینکه هدف از تشکیل کنگره را بیان کرده باشم باید بگویم که کنگره در حقیقت بخشی از حیات حزب و وسیله یی برای تداوم حزب محسوب می شود. همان طوری که قبلاگفتم کنگره برای حزب یک مقطع طبیعی است لکن این کنگره به خاطر اینکه در فاصله زیادی با آغاز ولادت حزب تشکیل می شود و به خاطر اینکه تاکنون چند بار مورد انتظار بوده و به دلایلی انجام نشده و به تاخیر افتاده و همه برادران حزبی منتظر هستند که کنگره تشکیل شود و امیدهایی به کنگره بسته اند فکر می کنیم یک نفس جدیدی به حزب خواهد داد. با شورای مرکزی که منتخب اعضای کنگره هستند، حزب می تواند فعالیت بهتر و بیشتر و همه جانبه تری را در زمینه اهداف خودش شروع نماید و ان شاءالله در زمینه های معنوی که همان هدف های اصلی حزب به شمار می رود پیشرفت هایی را به دست آوریم.»
    کنگره اول حزب جمهوری اسلامی در شرایطی برگزار می شد که اختلافات در حزب جمهوری در حال اوج گرفتن بود و مخالفان حزب نیز از هیچ فرصتی برای تخریب حزب و رهبران آن فروگذار نمی کردند. شاید به همین دلیل هاشمی رفسنجانی نیز در کنفرانس خبری خود پیرامون تشکیل کنگره اول حزب جمهوری اسلامی گفت: «حزب جمهوری اسلامی به خاطر نقشی که دارد بی دشمن نبود و نیست. در آستانه این کنگره، دشمن به هر عملی که می تواند به تضعیف کنگره یا حزب بینجامد حتی تحت الشعاع قرار دادن اخبار کنگره دست خواهد زد. آنهایی که در روزهای اول تولد حزب جمهوری اسلامی آنقدر هیاهو و دفتر حزب را منفجر کردند و آن همه شهید از ما گرفتند و آن همه اهانت به شهید بهشتی روا داشتند و ما را مورد تعرض همه گونه اتهامات قرار دادند، اکنون ممکن است در شکل و شمایل و لباس و شیوه جدیدی برخورد کنند. حزب جمهوری اسلامی که در مدت کوتاهی ؟شهید از شورای مرکزی و ؟شهید از افراد موثر و هزار ها شهید دیگر در جبهه ها داده، حزبی که در زایل کردن لیبرالیسم سهم عمده داشت، حزبی که صد ها روحانی متعهد در کادر خود دارد، حزبی که با اجازه امام به وجود آمده و مورد اعتماد امام است، حزبی که در مجلس و دولت و جامعه و در روحانیت مقبول است و اعتبار دارد و حزبی که با وجود همه فشار ها کوچک ترین ضعفی از خود نشان نداده است، اگر شکست بخورد، با کدام شرایط بهتر می توان یک تشکل اسلامی درست کرد؟»
    با تمام اما و اگرهایی که پیرامون برگزاری کنگره اول حزب جمهوری اسلامی وجود داشت سرانجام در روز 20 اردیبهشت 1362 و تنها هشت روز پس از اعلام خبر رسمی برگزاری این کنگره و در شب مبعث پیامبر مکرم اسلام(ص) اولین کنگره حزب جمهوری اسلامی در اردوگاه شهید باهنر تهران آغاز به کار کرد. کنگره یی که به گفته عبدالله جاسبی (قائم مقام دبیر کل وقت حزب جمهوری اسلامی) برای برگزاری آن با بسیاری از مسوولان کشور هماهنگی های وسیعی به عمل آمده بود و از آن جهت اردوگاه شهید باهنر تهران در نظر گرفته شده بود که هم از پدافند خوبی به دلیل نزدیکی به جماران برخوردار بود و هم از آن جهت که بتواند پذیرای بسیاری از اعضای حزب و دبیران استانی آن باشد. به دلیل آنکه جمعیت فراوانی برای شرکت در این کنگره دعوت شده بودند و برگزاری مطلوب آن از اهمیت بالایی برخوردار بود. اما آن گونه که هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود آورده است کنگره با بی نظمی ها و ناهماهنگی های وسیعی آغاز به کار کرد: «ساعت پنج بعدازظهر به کنگره رفتیم. جلسه با دو ساعت تاخیر شروع شد. با توجه به مهمانان فراوان و حساسیت داخلی و خارجی، این تاخیر زننده است. تا لحظات آخر هنوز وضع سالن نامرتب و سیستم صوتی نادرست بود. آیت الله خامنه ای گزارش خوبی از عملکرد حزب دادند که تا حدودی ضعف ها را جبران کرد و بی نظمی را به حساب قلت امکانات حزب گذاشتند. انتخابات هیات رییسه انجام شد. من به عنوان نایب رییس، جلسه را تا آخر اداره کردم.»
    آیت الله خامنه ای در بخشی از سخنرانی خود در افتتاحیه کنگره اول حزب جمهوری بیان داشتند: «هدف های حزب همان هدف های انقلاب است و حزب برای تداوم انقلاب به وجود آمده است. بنیانگذاران حزب، وجود تشکلی اسلامی، انقلابی، مردمی، ارزشگرا و پایبند به محور امامت و رهبری را بهترین وسیله برای تحقق تداوم انقلاب تا پایان خط دانستند و حزب را برای این مقصود بنا نهادند.»از شرکت کنندگان در کنگره اول حزب جمهوری اسلامی می توان به مهندس میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت، اعضای شورای مرکزی حزب، منتخبین حزب جمهوری اسلامی سراسر کشور و اعضای هیات اجرایی حزب جمهوری اسلامی، چهره هایی چون آیت الله موسوی اردبیلی رییس دیوانعالی کشور، حجت الاسلام سیداحمد خمینی فرزند بنیانگذار جمهوری اسلامی، تیمسار ظهیرنژاد رییس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی، سرهنگ معین پور فرمانده نیروی هوایی، اعضای شورای عالی قضایی، اعضای شورای نگهبان، چند تن از وزرا، جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، گروه زیادی از ائمه جمعه و جماعات کشورمان، استانداران، تعدادی از سفرا و کارداران کشورهای خارجی در جمهوری اسلامی ایران، خانواده های شهدا و تنی چند از مقامات لشکری و کشوری اشاره کرد. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از بی رغبتی حضرت امام(ره) درباره برگزاری کنگره اول حزب می گوید: «پیش ازظهر، همراه مسوولان کشور و کنگره حزب جمهوری اسلامی با امام ملاقات داشتیم. برای تبریک روز مبعث، آیت الله خامنه ای تبریک گفتند و امام صحبت هایی که بیشتر مطالب عرفانی بود، ایراد فرمودند. انتظار داشتیم از کنگره حزب هم حرفی بزنند که نزدند و لابد سوژه یی به دست مخالفان حزب می دهد.»
    همچنین هاشمی از برخی دست های پنهان درباره مخالفت با حزب جمهوری اسلامی این گونه می گوید: «احمد آقا (خمینی) هم آمد و گفت کانال دوم تلویزیون سخنان گذشته امام را که تعرض علیه حزب (جمهوری اسلامی) دارد، گذاشته است. لابد دستی در کار است، و - این را از خود امام نقل کرد-به اخوی محمد (مدیر عامل سازمان صدا و سیما) تذکر دادم که رسیدگی کند!
    دومین روز کنگره حزب جمهوری اسلامی بیشتر به بحث و بررسی و تصویب برخی مواد اساسنامه پیشنهادی و بحث و تبادل نظر درباره آیین نامه انتخابات شورای مرکزی و شورای داوری حزب گذشت. با تصویب آیین نامه ها، کمیسیون های مختلف حزب تشکیل و اعضا بنا به علایق و سوابق خود در یکی از این کمیسیون ها به پیگیری فعالیت های حزبی خود پرداختند. بحث و تبادل نظر درباره مواضع حزب در حوزه های مختلف سیاسی، عقیدتی، سیاست خارجی، قضایی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و انتظامی در قالب هشت کمیسیون و ؟کمیته، انتخاب اعضای شورای مرکزی و تعیین رئوس خط مشی حزب برای دو سال آینده (تا کنگره بعدی) از جمله مواردی بود که در چهار روز کنگره حزب جمهوری اسلامی مورد بررسی و تصویب قرار گرفت. انتخابات شورای مرکزی حزب سرانجام در روز آخر کنگره در 24 اردیبهشت 62 برگزار شد و ترکیب شورای مرکزی کنگره اول حزب جمهوری مشخص شد. کنگره دوم حزب جمهوری اسلامی در سال 1364 در مسجد مدرسه عالی شهید مطهری بهارستان تهران برگزار شد اما برگزاری این کنگره از یک سال قبل از آن درگیر حواشی ای شده بود که باعث شد آیت الله هاشمی رفسنجانی با وساطت آیت الله خامنه ای ( مقام معظم رهبری) حاضر به شرکت در این کنگره شود و به دلیل همین اختلاف نظر ها در کنگره دوم ترکیب شورای مرکزی حزب تغییر نکرد و همان ترکیب شورای مرکزی به کار و فعالیت خود ادامه داد. اصل ماجرای اختلاف درباره کنگره دوم حزب نیز به آذر ماه سال 63 و زمانی بر می گردد که اعضای اصلی جناح چپ حزب از جمله آقایان: میرحسین موسوی، جواد اژه یی، محمدرضا بهشتی، مسیح مهاجری و ابوالقاسم سرحدی زاده در نامه یی خطاب به دبیر کل وقت حزب جمهوری اسلامی (آیت الله سید علی خامنه ای) مواردی را مطرح می کنند و در آخر نامه قید کردند اگر موارد مطرح شده در آن نامه برطرف نشود آنها از شرکت در کنگره دوم حزب خودداری خواهند کرد. اعضای جناح چپ حزب در نامه مورخه 4 آذر 1362 به مواردی از جمله بی برنامگی در حزب و روشن نبودن برنامه ها و همچنین اهمیت ندادن به مصوبات و برنامه های تایید شده در حزب انتقاد می کنند و همچنین به نفس تشکیل حزب جمهوری اسلامی در سال 57 اشاره و بیان می کنند با گذشت بیش از پنج سال از تشکیل حزب جمهوری اسلامی در بسیاری موارد حزب نتوانسته است به اهداف از پیش تعیین شده دست پیدا کند!در آخر نامه نیز با اشاره به در پیش بودن کنگره دوم حزب این گونه آمده بود: «ضمن ابراز تاسف از جریاناتی که هم اکنون حزب را به سمتی سوق می دهد که مسلما دچار انحرافی اصولی نسبت به اهداف و مواضع تعیین شده در آغاز حرکت خویش شده است، به اطلاع جنابعالی می رسانیم که شرکت در کنگره آینده حزب را به منزله صحه گذاشتن بر آنچه گذشته است می دانیم و این عمل نیز برای ما مقدور نخواهد بود.»
    اینچنین بود که برگزاری کنگره های اول و دوم حزب جمهوری اسلامی نیز نه تنها نتوانست از اختلاف در حزب جلوگیری کند بلکه خود به بهانه یی برای اختلافات بیشتر و بهانه گیری در حزب جمهوری تبدیل شد.


برای مشاهده ای مقاله در روزنامه اعتماد می توانید اینجا را کلیک نمائید.

شهید مطهری و حزب جمهوری اسلامی

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ب.ظ


تاریخ ایرانی، سید مهدی دزفولی - علی مطهری فرزند آیت‌الله مطهری با آنکه خود از اعضای حزب جمهوری اسلامی نبوده است اما حرف‌های زیادی درباره نظرات پدرش دربارۀ این حزب دارد و آنگونه که خود می‌گوید با رهبران حزب هم آشنایی قدیمی داشته و دارد. به دلیل همین شناخت‌ها و بررسی نظرات استاد مطهری در مورد حزب جمهوری اسلامی، در آبان ماه ۱۳۹۲ گفت‌وگویی با وی ترتیب دادیم و نظرات شهید مطهری در مورد حزب را بررسی کردیم.

 

***

 

اینکه در همان ابتدای انقلاب عده‌ای از روحانیون به فکر تشکیل حزب بودند، آیت‌الله مطهری چه نظری داشتند؟

 

آنطور که من یادم می‌آید ایشان با این مطلب که مؤسسین حزب، روحانیون باشند مخالف بودند و مبنای مخالفتشان این بود که حزب برای به دست گرفتن قدرت سیاسی و اجرایی و تشکیل دولت است و روحانیت نباید پست‌های اجرایی دولتی را اشغال کند مگر اضطراراً و در نبود افراد غیرروحانی صالح. معتقد بودند که حتی در جمهوری اسلامی روحانیت باید استقلال خود را از دولت‌ها حفظ کند و در کنار مردم باشد تا همچنان دارای نفوذ کلام و قادر به ایجاد حرکت و نهضت و اصلاح در جامعه باشد.

 

 

به نظرتان تشکیل حزب جمهوری اسلامی در همان ابتدای انقلاب اقدامی کاملاً آگاهانه بود یا تصادفی؟

 

اقدامی آگاهانه بود، می‌خواستند کادر لازم برای اداره کشور را تربیت کنند. شهید بهشتی و آقای ‌هاشمی بر آن اصرار داشتند. حتی امام نیز مانند شهید مطهری با حزبی که مؤسسین آن روحانیون باشند مخالف و معتقد بودند که روحانیت نباید با تأسیس حزب فراگیری خود را از دست بدهد و حتی شنیدم که ایشان فرموده بودند نباید ما روحانیون هم مانند مظفر بقایی با تشکیل حزب شامل بخشی از جامعه بشویم، همان‌طور که شهید مطهری هم معتقد بود که روحانیت باید در همان قالب روحانیت فعالیت کند و خود را محدود نکند و با تشکیل حزب، شکاف بین روحانیون ایجاد نشود. اما به خاطر ضرورت‌های ابتدای انقلاب، به هر حال حزب جمهوری اسلامی شکل گرفت و بعد از تشکیل این حزب، دیگر شهید مطهری مخالفتی با آن نداشت و حتی به ما توصیه کردند که بروید در این حزب ثبت‌نام کنید. حزب جمهوری اسلامی هم از همان ابتدا مبنای فکری خود را آثار آیت‌الله مطهری قرار داده بود حتی قبل از شهادت ایشان.

 

 

یک شبهه‌ای که برخی افراد به شهید مطهری وارد می‌کنند، این است که ایشان اساسا خیلی روحیه کار جمعی و گروهی را نداشتند و به همین جهت هم به حزب جمهوری اسلامی نپیوستند و تمایل داشتند به صورت انفرادی فعالیت داشته باشند، مثلا کتاب بنویسند و آن را منتشر یا سخنرانی کنند. آیا این مطلب واقعیت دارد؟

 

خیر. اتفاقا برعکس است و همیشه ایشان افراد را دعوت به کار جمعی و گروهی می‌کردند. مثلا کتاب تعلیمات دینی که در زمان رژیم گذشته توسط شهیدان بهشتی و باهنر نوشته می‌شد، پشت صحنه آن شهید مطهری قرار داشت و در بسیاری از موارد مثل مباحث جهان‌بینی متن اولیه را ایشان می‌نوشتند و اکنون این مطالب به خط ایشان موجود است یا مثلا کتاب «محمد(ص) خاتم پیامبران» که حسینیه ارشاد آن را منتشر کرد، بانی آن شهید مطهری بود.

 

انتخاب موضوعات و تقسیم کار بین محققان روحانی و دانشگاهی توسط ایشان صورت می‌گرفت که هر کس چه کاری را انجام دهد و روی چه موضوعی کار کند. مثلا دکتر شهیدی در چه موضوعی مقاله بدهد یا دکتر شریعتی در موضوع «از هجرت تا وفات» مقاله بدهد. نامه‌هایش موجود است. ایشان روحیه کار جمعی داشت اما رسالت خودش را کار دیگری می‌دانست. لذا بعد از انقلاب هم نظر ایشان این بود که کارهای فکری خودشان را ادامه دهند و امام هم اصرار داشتند که ایشان به قم بروند و از سال ۱۳۵۵ هم به دعوت برخی فضلای قم و توصیه امام خمینی هفته‌ای ۳‌-‌۲ روز به قم می‌رفتند و درس‌هایی داشتند و بنا بود کم‌ کم ساکن قم بشوند و به تربیت طلاب و تقویت حوزه علمیه بپردازند. علاقه خودشان هم همین بود.

 

حتی ایشان در شورای انقلاب هم خیلی تمایل نداشتند بمانند و احساس می‌کردند وقت ایشان تلف می‌شود و این نکته را با امام(ره) در میان گذاشته بودند که اگر امکان دارد ایشان از شورای انقلاب آرام آرام کنار بروند که ظاهرا امام(ره) گفته بودند تا چند ماه دیگر بمانند و بعد کنار بروند. دلیل اصرار ایشان این بود که تشخیص داده بودند نیاز جامعه در آن ایام چیست و می‌دانستند با پیروزی انقلاب و استقرار نظام جدید، کم‌ کم مسائل فکری و معضلات اجتماعی مطرح می‌شود که نیاز دارد حوزه علمیه کار خودش را چند برابر کند تا بتواند پاسخگو باشد.

 

 

اما در همان ایام جامعه روحانیت مبارز فعال بود که شبه حزب است.

 

شهید مطهری برای حزبی که مؤسسین آن صرفا روحانیون باشند قائل به آفاتی بودند. یکی از آن‌ها این بود که ممکن است برخی از روحانیون مقابل روحانیون حزب قرار بگیرند که عملا بعد‌ها همین‌گونه شد. در آن اواخر فعالیت‌ حزب، در انتخابات‌ مشکلاتی به وجود آمد که مثلا امام جمعه‌ای عضو حزب بود و نظری داشت که تمایل داشت بیان کند و آن نظر در راستای نظرات حزب نبود یا عده‌ای به خاطر حزبی بودن با وی مخالفت می‌کردند که این‌ها مشکلاتی را به وجود می‌آورد. بعد هم که نظر امام(ره) این شد که فعالیت‌های حزب متوقف شود.

 

 

ظاهرا پیش از پیروزی انقلاب در پاریس هم بحث‌هایی پیرامون تشکیل حزب جمهوری اسلامی مطرح بوده است و شهید مطهری در‌‌ همان جا هم مخالفت‌هایی را ابراز کرده بودند.

 

من گمان نمی‌کنم این‌طور بوده باشد. چون اساسا در آن زمان احتمال پیروزی انقلاب قوی به نظر نمی‌رسید و بعید است که ایده تشکیل حزب به آن زمان بازگردد. من فکر می‌کنم این ایده در دوران نزدیک به پیروزی انقلاب و بعد از آن مطرح بوده است.

 

 

استاد مطهری با الگوهای مدرن سیاست مثل تأسیس حزب مخالف بودند؟

 

نه، ایشان با نفس تشکیل احزاب مخالف نبودند. دلیل مخالفت ایشان با حزب جمهوری اسلامی آن بود که همه اعضای‌ مؤسس آن روحانی بودند. روحانیت متعلق به همه جامعه است و شأن روحانیت بالاتر از تشکیل حزب است و باید در قالب تشکیلات روحانیت کار کنند. امروز هم من شخصا با این مطلب که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز تهران محور تشکیلات اصولگرایی قرار ‌گیرد مخالف هستم. روحانیت باید فراگیر بوده و حالت پدرانه داشته باشد و خود را در یک گروه سیاسی محصور نکند، باید چتری باشد بر سر اصولگرا و اصلاح‌طلب. امام هم می‌گفتند: «اینکه روحانیت بخواهد حزب تشکیل دهد یعنی چه؟ یعنی مثل مظفر بقایی شود که او یک حزب و این‌ها هم یک حزب داشته باشند؟» به‌هرحال روحانیت باید همه اقشار جامعه را در بر بگیرد.

 

 

به نظر شما عملکرد حزب جمهوری اسلامی، موفق بوده است، همان‌طور که برخی‌ها معتقدند که حزب توانست انقلاب را از گردنه‌های خطرناکی همانند کودتای نوژه و ماجرای بنی‌صدر عبور دهد یا مانند برخی افراد این‌طور فکر می‌کنید که حزب جمهوری اسلامی خیلی هم نتوانست موفق عمل کند؟

 

خیلی نمی‌شود قاطعانه درباره موفقیت حزب جمهوری اسلامی اظهار نظر کرد و نیاز به تحقیق و تحلیل کافی دارد. شاید اگر حزب جمهوری اسلامی نبود ماجرای بنی‌صدر طور دیگری رقم می‌خورد و آن ماجرا‌ها شکل نمی‌گرفت. من شخصا موافق این بوده و هستم که پایگاه روحانیت باید‌‌ همان مساجد باشد و به روش سنتی که از قدیم وجود داشته است عمل شود با‌‌ همان فرماندهی که سلسله مراتب به مراجع تقلید می‌رسد.

 

اگر روحانیت این‌طور عمل کند در رسالت خودش موفق‌تر عمل خواهد کرد و حزب را واگذار کنیم به غیرروحانیون. این خیلی جالب نیست که روحانیون در پست‌های اجرایی دولتی حضور فعال داشته باشند. نظر شهید مطهری هم بیشتر همین بوده است که روحانیت شیعه همانند روحانیت اهل تسنن نباشد و استقلال خود از دولت‌ها را حفظ کند. این امر به روحانیت قدرت ایجاد تحولات اجتماعی می‌دهد، مثل‌‌ همان روحانیتی که در زمان مرحوم میرزای شیرازی وجود داشته است که قدرت خود را از مردم می‌گرفتند، از نظر روحی متکی به خدا بودند و از نظر اجتماعی متکی به مردم. برخلاف روحانیت اهل سنت که وابسته به حکومت و دولت است و قدرت ایجاد تحول در جامعه را ندارد.

 

 

آیا شهید مطهری با دیگران هم درباره مخالفت‌هایشان با حزب جمهوری اسلامی گفت‌وگو کرده بودند یا صرفا در این باره با شهید بهشتی صحبت‌هایی مطرح شده بود؟

 

تا جایی که من می‌دانم و شنیده‌ام ایشان نظرشان را مبنی بر مخالفت اعلام کرده بودند اما بعد از اصرار آن‌ها، در جلسه‌ای به همین بزرگواران گفته بودند که اگر برای خدا این حزب را تأسیس کرده‌اید خوب است اما اگر صرفا برای کسب قدرت این کار را کرده‌اید، کار خوبی نیست. چنین نکته اخلاقی را مطرح کرده بودند.


برای مشاهده این مصاحبه در سایت تاریخ ایرانی می توانید اینجا را کلیک نمائید.